کارینا

من از تبار غربتم از آرزوهای محال قصه ما تموم شده با یه علامت سوال

کارینا

من از تبار غربتم از آرزوهای محال قصه ما تموم شده با یه علامت سوال

الهی نمیری

یادته برات نوشتم

اگه عاشقم نباشی الهی بمیرری

اگه دوستم نداشته باشی غیر من کسی را داشته باشی

الهی بمیری

بعدش براتع نوشتم

همه رو دروغ نوشتم

خودم بمیرم

اگه تو یه روز خواسته باشی

که منو دوست نداشته باشی

خودم می میرم

برات می میرم(4)

نبینی قهر خدا را

بدیهای روزگار را الهی نمیری(2)

بمونه سایه ات روی سرم

می دونی برات در به درم

الهی نمیری(4)

وقتی تو چشات زل می زنم

با غم نگان فال می زنم

وقتی می بینم دوسم داری

از ته دلم داد می زنم(2)

اگه یه روزی فرشته ها

بخوان تو رو زودتر ببرن

به اونا می گم که از قدیم

ماهی رو با تنگش می برن(4)

الهی نمیری(4)

قصه برگ و باد

آخرای فصل پاییز

یه درخت پیر و تنها

تنها برگی روی شاخه اش

مونده بود میون برگا

یه شبی درخت به برگ گفت

کاش بمونی در کنارم

آخه من میون برگا

فقط  تنها تو را دارم

وقتی برگ درختو میدید

داره از غصه می میره

با خدا راز و نیاز کرد

اونو از درخت نگیره

با دلی خورد و شکسته

گفت نذار از اون جدا شم

ای خدا کاری بکن که

تا بهار همین جا باشم

برگ تو خلوت شبونه

از دلش با خدا می گفت

غافل از اینکه یه گوشه

باد همه حرفاش می شنفت

باد اومد با خنده ای گفت

آخه این حرفا کدومه

با هجوم من رو شاخه

عمر هر دوتون تمومه

یه دفه باد خیلی خشمگین

یا یه قدرتی فراوون

سیلی زد به برگ و شاخه

تا بگیره از درخت جون

ولی برگ مثل یه کوهی

به درخت چسبید و چسبید

تا که باد رفت پیش بارون

بارونم قصه رو فهمید

بارون گفت با رعد و برقم

می سوزونمش تا ریشه

تا که آثاری نمونه

دیگه از درخت و بیشه

ولی بارون هم مثه باد

توی این بازی شکست خورد

به جایی رسید که بارون

آرزو می کرد که می مرد

برگ نیفتاد و نیفتاد

آخه این خواست خدا بود

هر کی زندگیشو باخته

دلش از خدا  جدا بود


بی تو...

ای که بی تو خودمو

تک و تنها می بینم

هر جا که پا میزارم

تو رو اونجا می بینم

یادمه چشمهای تو

پر درد و غصه بود

قصه غربت تو

قد صد تا قصه بود

تو برام خورشید بودی

توی این دنیای سرد

گونه های خیسمو

دستای تو پاک می کرد

حالا اون دستها کجاست

اون دو تا دستهای خوب

چرا بی صدا شده

لبه قصه های خوب

منکه باور ندارم

اون همه خاطره مرد

عاشق آسمونا

پشت یک پنجره مرد

آسمون سنگی شده

خدا انگار خوابیده

انگار از اون بالا ها

گریه هامو ندیده

منه سرگردونه ساده

تو رو صادق می دونستم

این برام شکسته اما

تو رو مادر می دونستم

تو تمام طول جاده

که افق برابرم بود

شوق تو راه توشه من

یاد تو همسفرم بود

منه دل شیشه ای هرجا

پر شکستن که شکستم

زیر کوه باره غصه

هر نشستن که نشستن

عشق تو از خاطرم برد

که نحیفم و پیاده

تو رو فریاد زدم و باز

خون شدم تو رگه جاده

نیزه نم باد شرجی

وسط دشت تابستون

تازیانه های رگبار

توی چله زمستون

نتونستن , نتونستن

کینه منو بگیرن

از منه خسته خسته

شوق رفتنو بگیرن

حالا که رسیدم اینجا

پره قصه برا گفتن

پر نیازه تو برای

آه کشیدن و شکفتن

تو رو با خودم غریبه

از غمم جدا می بینم

خودمو پر از ترانه

تو رو بی صدا می بینم

اون همیشه با محبت

برای من دیگه نیست این

نگو ساده بین به عشقت

آخه چشمات دیگه نیست این

منه سرگردون ساده

تو رو صادق می دونستم

این برام شکسته اما

تو رو مادر می دونستم .....

خداحافظ

جادو شده شاخه یاسی بودیم

زنجیری حس ناشناسی بودیم

 تقدیر نبود ما به فردا برسیم

ما زخمی عشق بی اساسی بودیم

 اما نه! دلیل داشت درد من و تو

ما راوی یک عشق حماسی بودیم

با آنکه خدا نخواست با هم باشیم

 در بند چنان هول و هراسی بودیم

من می روم اما تو فراموش نکن

 یک روز من و تو همکلاسی بودیم

عشق

عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگا نگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها باچشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسواشدن عشق یعنی مست و بی پرواشدن
عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی د رفراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی سوزِ نی آه شبان عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دلسوخته عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن عشق یعنی رسم دل برهم زدن
عشق یعنی یک تیمم یک نماز عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی با پرستو پر زدن عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی چون محمّد پا به راه عشق یعنی همچویوسف قعرچاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست عشق یعنی زاهد امّا ،بت پرست
عشق یعنی قطره دریا شدن عشق یعنی همچومن شیدا شدن
عشق یعنی چون شقایق غرق خون عشق یعنی درد سختی در درون
عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن

سیب حوا

چشمی اگر به سیب و به حوا نداشتم
آدم نبودم و غم دنیا نداشتم
حالا تو را ندارم و امید مانده است
ای کاش امید داشتنت را نداشتم
با بی کسی گرفته ام انس و کسی دگر
یادم نمانده داشته ام یا نداشتم
ای سرزمین سوخته مانند مهر تو
در آسمان هیچ دلی جا نداشتم
دنیا، بهشت یا چه بگویم چه بوده است
چیزی که هیچ وقت من آن را نداشتم

زندگی مگر چیست؟





جز اینکه شنبه به دنیا می آییم



یکشنبه یاد می آوریم



دوشنبه بزرگ می شویم



سه شنبه عاشق می شویم



چهارشنبه ازدواج می کنیم



پنچ شنبه بچه دار می شویم



و بالاخره جمعه از دنیا می رویم


****************** من سه شنبه ها را خیلی دوست دارم********************

پای تو در میون باشه...

شاهکار بینش پژوه  ترانه سرای محبوب منه .

سعی میکنم از این به بعد بیشتر ازش بنویسم .

پای تو در میون باشه...

 

پای تو در میون باشه ، ماه رو شکارش می کنم

تو دل شبهات می ریزم ، روز و بیدارش می کنم

خورشید اگه نگات کنه ، نور و به زانو می شونم

گندمی شونه هاتو ، با پر قو می پوشونم

پای تو در میون باشه ، کوه  رو خرابش می کنم

قایق درد و غصه رو ، نقش بر آبش می کنم

دردا رو جارو می کنم ، غصه رو پارو می کنم

نباشه اونجور که می خوای ، دنیا را وارو می کنم

دل توی سینه می تپه ، اسم تو وقتی که میاد

از همه دنیا دل من ، غیر تو چیزی نمی خواد

هزار هزار لیلی شهر ، مجنون یک نگاهمن

قطار قطار قلندرا ، ملتمس پناهمن

من که با گوشه نگام ، لیلی رو مجنون می کنم

پای تو باشه نازنین ، جونمو قربون می کنم

من که زمین به زیر پام ، به زیر بار منته

حیرون یک نگاهتم ، که یک کمش غنیمته

 

تقدیم به او که خود می داند...

هشدار سبز

 

کاش بیایم برای بی پناها سایبون باشیم

با دلای دل شکسته کمی مهربون باشیم

کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بذاریم

احترام دلای شکسته رو نگه داریم

کاش به مهربونترا دین مون و ادا کنیم

سهم خوشبختی مون و وقف بزرگترا کنیم

کاش یه کاری بکنیم که خستگیها در بشه

مرحمی بشیم که زخم آدما بهتر بشه

کاش که شاخه درخت زندگی رو نشکنیم

هفته ای یه بار به باغبونامون سر بزنیم

کاش که پاک کنیم تمام اشکایی که جاریه

خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه

کاش دس پرنده های بی پناه و بگیریم

توی آسمون بریم دامن ماه و بگیریم

کاش با مهربونی مون غصه ها رو کم بکنیم

رشته های عشق و تا همیشه محکم بکنیم

کاش بشینیم پای صحبت اونا که بی کسن

اگر درد و دل کنن به آرزوشون میرسن

کاش تو عصری که همش سنگیه و آهنیه

بگیم از چیزهایی که خوب ولی رفتنیه

کاش هنوز دیر نشده قدر هم و خوب بدونیم

نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم

کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره

آدمی چه خوب باشه چه بد باشه مسافره

مریم حیدرزاده